"دوست جوان من
اینک داستان چهار درخت سپیدار را میخوانی
امیدوارم آن را بپسندی
تمام آنچه که در این داستان حکایت شده در آن سالهایی روی داد که فاشیستها غدارانه
به سرزمین ما تاختند.
من برای تو از سرنوشت پسربچه هایی حکایت میکنم که در دهکده لاکی کوچکی در داغستان در زادوبوم من
زندگی میکردند. حالا این دهکده را چهار درخت سپیدار سالخورده زینت میدهد.
دیگر در هیچ جا - در
هیچ یک از دهکده های لاکستان چنین
درختان زیبایی نمیروید. کی این درختان سپیدار را
نشاند؟ و چرا چهارتا هستند؟
من در این باره برایت
حکایت میکنم."